نام اسماعيل ذبيح فرزند ابراهيم عليهالسلام در يازده مورد از قرآن ذكر شده و در هفت سوره از قرآن سخن از ايشان بهميان آمده است.1
ايشان اوّلين فرزند ابراهيم عليهالسلام و جدّ پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله ميباشند. قرآن وي را چنين توصيف و معرفي ميكند:
«او انساني بردبار و حليم بود».2
او در سن طفوليت در وادي بيآب و علف (مكه) در كنار حرم الهي اسكان داده شد.3
او در ساخت كعبه همراه و كمك پدرش ابراهيم عليهالسلام بود و از طرف خدا مأمور شده بود كه به همراه پدرش خانه خدا (كعبه) را براي طوافكنندگان، مجاوران، ركوعكنندگان و سجودكنندگان از بت و آلودگيها پاك و پاكيزه نمايد.4
خداوند متعال به پدرش ابراهيم عليهالسلام فرمان داد كه او را ذبح نمايد، او همانند پدر در برابر فرمان خدا تسليم شد و خود را براي ذبح شدن آماده كرد، اما خداوند متعال ذبح عظيمي را فداي او گردانيد.5
او در نزد خدا از برگزيدگان و نيكان است.6
او از صابران و شايستگان بود و خداوند متعال او را در رحمت (خاص خود) وارد ساخت.7
او از پيامبراني بود كه وحي خدا بر ايشان نازل ميشد.8
او از پيغمبراني بود كه خداوند ايشان را بر جهانيان به نبوت و هدايت الهي برتري بخشيد.9
و او برخلاف عقيده يهود و نصارا نه يهودي بود و نه نصراني و بلكه پيغمبر خدا و موحّد و پيرو آيين توحيدي پدرش ابراهيم عليهالسلام بود.10
اما توراتِ موجود، راجع به آنحضرت ميگويد پدرش ابراهيم عليهالسلام از خدا خواست كه اسماعيل در حضور او (خدا) زيست كند. خداي سبحان در جواب خواسته ابراهيم فرمود: به او (اسماعيل) بركت خواهد داد و (نسل) او را زياد خواهد كرد و دوازده رييس و امّتي عظيم از او پديد خواهند آمد اما در هرحال تورات ميگويد خدا عهدش را با اسحاق عليهالسلام استوار گردانيد.11 و اسماعيل عليهالسلام با اينكه فرزند بكر و بزرگتر است وارث ابراهيم نخواهد بود ونسل و ذريّه ابراهيم عليهالسلام تنها از طريق اسحاق خواهد بود.12 اين در حالي است كه مسأله نخست زادگي از مسائل مهم تورات است. بر اساس تعاليم توراتِ كنوني، فرزند ارشد داراي حق و حقوق خاصي است. تورات ميگويد نخستزادگان پسر، دوبرابرِ ديگران حق ارث دارند.13 و نيز نخستزاده اگر پسر باشد بايستي خدمتگزار خداوند باشد.14
و همچنين در تورات آمده است: اگر مردي دو همسر داشته باشد و از هردو صاحب پسر شود و پسر بزرگترش فرزند همسر مورد علاقهاش نباشد حق ندارد ارث بيشتري به پسر كوچكترش؛ يعني پسر زني كه وي او را دوست دارد بدهد. او بايد دو سهم به پسر بزرگترش كه نخستين نشانه قدرتش بوده و حق نخستزادگي به او ميرسد، بدهد ولو اينكه وي پسر همسر مورد علاقهاش نباشد.15
اما اين قانون در مورد اسماعيل عليهالسلام كه فرزند ارشد ابراهيم عليهالسلام است نقض ميشود! بلكه توراتنويسانِ نژادپرست، پا را فراتر نهاده و او (اسماعيل) را مردي وحشي و كسي كه دست همه بر ضدّيت او و دست او بر ضدّيت همهكس دراز است معرفي كردند!16
همانطور كه پيشتر ذكر شد، در هفت سوره قرآن سخن از اسماعيل عليهالسلام بهميان آمده كه داستان تولد و اسكان ايشان در مكه، ساخت كعبه توسط وي و پدرش ابراهيم عليهالسلام و ذبح او را مطرح كرده است. و قصه آنحضرت در تورات در سفر پيدايش در فصلهاي 16، 17، 21 و 25 آمده است كه داستان تولد و اخراج وي به همراه مادرش از خانه پدر و برخي مطالب ديگر را مطرح نمود.
قصه اسماعيل عليهالسلام در قرآن و تورات تحت عناوين ذيل مورد بررسي و مقايسه قرار ميگيرد:
1 ـ تولد اسماعيل عليهالسلام .
2 ـ اسكان اسماعيل عليهالسلام در مكه.
3 ـ اسماعيل عليهالسلام و بناي كعبه.
4 ـ ذبح اسماعيل عليهالسلام .
تولد اسماعيل عليهالسلام 17
قرآن و تورات در اين جهت اتفاق دارند كه سن زيادي از حضرت ابراهيم عليهالسلام سپري شده بود، در حاليكه او هيچ فرزندي نداشت. براساس آنچه كه در تورات آمده، اسماعيل عليهالسلام اولين فرزند آنحضرت در هشتادوشش سالگياش از «هاجر» متولد شده است.18 و قرآن هم بدون اينكه مقدار سن او را ذكر كند از قولش چنين نقل ميكند: «حمد خداي را كه در پيري، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد».19
و نيز در قرآن از قول ابراهيم عليهالسلام نقل ميكند كه او بههنگام هجرت از سرزمين «اور» به «كنعان» عرضه داشت: «پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش».20
و اين در زماني است كه سن زيادي از او سپري شده بود.
و همچنين قرآن و تورات در اين جهت اختلافي ندارند كه اسماعيل عليهالسلام اولين فرزند حضرت ابراهيم عليهالسلام است و بعد از او (براساس آنچه كه در تورات آمده، حدود چهارده سال بعد)21 فرزند ديگرش (حضرت اسحاق) متولد شد.
بههرحال اين مقدار مسلّم است كه تا زماني كه ابراهيم عليهالسلام در «اور» بود هيچ فرزندي نداشت و پس از هجرت به كنعان، صاحب فرزند شد. قرآن در اين زمينه ميگويد: حضرت ابراهيم بههنگام هجرت از «اور» ضمن دعايي از خداوند متعال خواسته كه به او از فرزندان صالح ببخشد: (ابراهيم پس از نجات يافتن از آتش نمروديان گفت:) بهسوي پروردگارم او مرا هدايت خواهد كرد.
پروردگارا! به من از صالحان [= فرزندان صالح] ببخش.
ما او را به نوجواني بردبار و صبور بشارت داديم.22
و از اينجا بهبعد قرآن داستان ذبح اسماعيل عليهالسلام را مطرح ميكند كه در بحث ذبح اسماعيل خواهد آمد.
اما تورات دراين زمينه ميگويد:
و ساراي زوجه ابراهيم براي وي فرزندي نياورد و او را كنيزي مصري هاجرنام بود.
پس ساراي به ابرام گفت: اينك خداوند مرا از زاييدن بازداشت به كنيز من درآي شايد از او بنا شوم و ابرام سخن ساراي را قبول نمود. و چون ده سال از اقامت ابرام در زمين كنعان سپري شد ساراي زوجه ابرام كنيز خود هاجر مصري را برداشته او را به شوهر خود ابرام به زني داد. پس به هاجر درآمد و او حامله شد... و هاجر از ابرام پسري زاييد و ابرام پسر خود را كه هاجر زاييد اسماعيل نام نهاد. و ابرام هشتاد و ششساله بود چون هاجر اسماعيل را براي ابرام بزاد.23
براساس نقل تورات پس از تولد اسحاق عليهالسلام ابراهيم عليهالسلام از سوي خدا مأمور ميشود كه طبق خواست همسرش «ساره» فرزندش اسماعيل را به همراه مادرش از خانه خود بيرون كند. اين امر گرچه بر ابراهيم خليل گران آمد اما خداوند او را مأمور ساخته كه مطيع همسرش ساره باشد؛ چرا كه نسل و ذريه ابراهيم از طريق اسحاق خواهد بود، نه اسماعيل:
«آنگاه ساره پسر هاجر مصري را كه از ابراهيم زاييده بود، ديد كه خنده ميكند پس به ابراهيم گفت اين كنيز را با پسرش بيرون كن؛ زيرا كه پسر كنيز با پسر من اسحاق وارث نخواهد بود.
اما اين امر بهنظر ابراهيم درباره پسرش بسيار سخت آمد.
خدا به ابراهيم گفت درباره پسر خود و كنيزت بهنظرت سخت نيايد بلكه هرآنچه ساره به تو گفته است سخن او را بشنو؛ زيرا كه ذرّيت تو از اسحاق خوانده خواهد شد.
و از پسر كنيز نيز امتي بهوجود آورم؛ زيرا كه او نسل تو است.
بامدادان ابراهيم برخاسته، نان و مشكي از آب گرفته به هاجر داد و آنها را بر دوش وي نهاد و او را با پسر روانه كرد. پس رفت و در بيابان بئر شبع ميگشت. و چون آب مشك تمام شد، پسر را زير بوته گذاشت24 و به مسافت تير پرتابي رفته در مقابل وي بنشست؛ زيرا گفت موت پسر را نبينم و در مقابل او نشسته آواز خود را بلند كرد و بگريست. و خداوند آواز پسر را بشنيد و فرشته خدا از آسمان هاجر را ندا كرده وي را گفت: اي هاجر، تو را چه شد؟ ترسان مباش؛ زيرا خدا آواز پسر را در آنجايي كه او شنيده است برخيز و پسر را برداشته او را بهدست خود بگير؛ زيرا كه از او امتي عظيم بهوجود خواهد آورد.
و خدا چشمان او را باز كرد تا چاه آبي ديد، پس رفته مشك را از آب پر كرد و پسر را نوشانيد.
و خدا با آن پسر ميبود و او نموّ كرده ساكن صحرا شد و در تيراندازي بزرگ گرديد.
و در صحراي «فاران» ساكن شد و مادرش زني از زمين مصر برايش گرفت.25
ظاهراً اين داستان همان داستان مهاجرت هاجر و اسماعيل عليهالسلام به سرزمين مكه است البته با تحريفها و زياده و نقصاني كه در آن رخ داده است.
اما داستان اسكان اسماعيل و هاجر در مكه تنها در يك مورد از قرآن، آنهم بدون پرداختن به جزئيات ـ مطرح شده است. قرآن از قول حضرت ابراهيم عليهالسلام نقل ميكند كه آنحضرت پس از اسكان اسماعيل و هاجر در مكه فرمود:
«پروردگارا ! من بعضي از فرزندانم را در سرزمين بيآب و علفي در كنار خانهاي كه حرم تو است ساكن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهاي گروهي از مردم را متوجه آنها ساز و از ثمرات به آنها روزي ده، شايد آنان شكر تو را بهجا آورند».26
اما در روايات اسلامي كم و بيش جزئيات اين داستان مطرح شده است. و در روايتي از امام صادق عليهالسلام نقل شده كه حضرت فرمود:
براي ابراهيم عليهالسلام هنگامي كه در صحرايي از سرزمينهاي شام اقامت داشت، فرزندي از هاجر متولّد گرديد كه اسماعيل نام يافت. ساره همسر ديگر ابراهيم چون داراي فرزندي نبود، از اين موضوع بهشدّت متأثر و ناراحت گرديد و موجبات ناراحتي ابراهيم عليهالسلام را نيز فراهم كرد، ابراهيم عليهالسلام در اينباره به درگاه خداوند شكايت نمود، خداوند به وي وحي كرد كه زن مانند دنده كج است اگر آن را بهحال خود بگذاري از آن بهرهمند شوي ولي راست كردن آن موجب شكسته شدن آن ميگردد.
از آن پس، پروردگار او را امر فرمود كه اسماعيل را با مادرش هاجر از آن سرزمين بيرون ببرد، ابراهيم عليهالسلام عرض كرد: پروردگارا! آنها را كجا ببرم؟
خداوند فرمود ايشان را به «حرم» و محل امن من و نخستين نقطهاي از زمين كه آفريدهام؛ يعني «مكه» ببر. در آن حال جبرائيل با «براق» به حضور ابراهيم آمد. ابراهيم، هاجر و اسماعيل را بر براق سوار نموده حركت كردند و در ميان راه به هر نقطه سرسبز و باصفايي كه داراي درخت خرما و غير آن و زراعت بود كه ميرسيدند، ابراهيم از جبرئيل ميپرسيد آيا مقصد ما اينجا است؟ جبرائيل در جواب ميگفت نه، تا اينكه بالأخره به مكه رسيدند، جبرئيل گفت مقصد اينجا است. ابراهيم عليهالسلام اسماعيل و هاجر را در محل خانه كعبه گذارد و در آن نقطه درختي بود كه هاجر گليمي را بهمنظور سايبان روي آن انداخت و در زير آن نشست و از طرفي چون ساره از ابراهيم عليهالسلام قول گرفته بود كه در هيچنقطهاي تا بهمنزل برگردد پياده نشود، لذا ابراهيم عليهالسلام بدون توقف قصد مراجعت كرد در اين هنگام هاجر از ابراهيم پرسيد: چرا ما را در اين مكان كه نه انيسي در آن ديده ميشود و نه آب و زراعتي بهچشم ميخورد، ميگذاري؟
ابراهيم گفت: من از جانب خداوند مأمورم كه شما را در اين نقطه بگذارم و بروم.
ابراهيم از آنجا بهطرف محل اقامت عزيمت كرد و هنگامي كه به «كدي» كه كوهي است در «ذيطوي» رسيد رو بهسوي اسماعيل و هاجر برگردانيد و به خداوند گفت:
رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ
و به راهپيمايي بهسوي مقصد خود همچنان ادامه داد. وقتي كه آفتاب بالاتر آمد و هوا گرمتر شد، اسماعيل سخت تشنه شد. هاجر براي بهدست آوردن آب ـ در حاليكه صدا ميزد آيا انيسي در اين وادي نيست؟ ـ رو به بيابان گذاشت تا به «مسعي» يعني محل سعي ميان صفا و مروه رسيد و در اين حال اسماعيل از نظر او ناپديد شد، براي ديدن او به بالاي تپه «صفا» درآمد و نگاهي به بيابان انداخت «سرابي» درنظر او در جانب «مروه» ـ پديدار گرديد و چنين گمان كرد كه آن آب است لذا از تپه صفا رو به بيابان فرود آمده براي بهدست آوردن آب شتابان در حال حركت بود تا اينكه اسماعيل از نظر وي مجدداً ناپديد شد و براي ديدن او به بالاي تپه مروه رفت، ضمناً نگاهي بهسوي بيابان افكند و «سرابي» در ناحيه صفا درنظر او نمايان شد، لذا فوراً از مروه بهطرف صفا سرازير شد و در بيابان بهمنظور تحصيل آب شتابان قدم برميداشت تا اينكه باز اسماعيل از نظر وي غايب گرديد و به بالاي تپه صفا رفت و به اسماعيل نگاه كرد و در اين حال نيز نگاهي به بيابان انداخت و سرابي كه آن را آب پنداشت در جانب «مروه» در نظر او جلوهگر شد و لذا از صفا فوراً بهزير آمد و رو به بيابان گذاشت و همچنان براي تحصيل آب پيش رفت تا اسماعيل از چشم او ناپديد گرديد و براي ديدن او به بالاي «مروه» رفت... . و همچنين تا هفت مرتبه ميان صفا و مروه آمد و شد كرد. در دفعه هفتم كه در بالاي «مروه» بود، نگاهي بهطرف اسماعيل افكند. ديد ناگهان چشمه آبي از زير پاي او به جوشش درآمده است، بيدرنگ با كمال مسرت بهطرف اسماعيل روانه شد و مقداري از شنهاي بيابان را در اطراف آب جمع كرد و مانع روان شدن آن در بيابان گرديد و به همين جهت «زمزم» ناميده شد.27 رفتهرفته پرندگان و وحوش بيابان بر اطراف آن چشمه گرد آمدند. اجتماع حيوانات در كنار آن چشمه توجه طايفه «جرهم» كه در «ذياعجاز»، «عرفات» اقامت داشتند بهسوي آن چشمه جلب كرد و به همين علت آنان بهسوي آن چشمه آمده زني را با پسري كه از درخت براي خود سايبان ترتيب داده بودند، در كنار آن ديدند، افراد قبيله جرهم از هاجر پرسيدند تو كيستي؟ و به چه مناسبت با فرزندت اين بيابان را محل اقامت خود قرار دادهاي؟ هاجر در جواب گفت: من مملوك ابراهيم خليلالرحمان عليهالسلام هستم و اين كودك هم فرزند او ميباشد و خداوند به آن حضرت امر فرموده است كه ما را در اين زمين اقامت دهد.
آنان گفتند: آيا اجازه ميدهي كه ما هم در نزديكي شما ساكن گرديم؟
هاجر گفت: بايد در اين مورد از ابراهيم عليهالسلام اجازه بگيرم. ابراهيم به فاصله سهروز از اين جريان براي ملاقات آنها آمد. هاجر به او گفت در اين مكان طايفهاي است از «جرهم» تقاضا دارند كه اجازه دهي در نزديكي ما اقامت گزينند. ابراهيم عليهالسلام با اين تقاضا موافقت كرد و هاجر به قبيله جرهم موافقت ابراهيم را اعلام نمود. آنان در جوار اسماعيل و هاجر فرود آمدند و خيمههاي خود را برافراشتند. هاجر و اسماعيل با آنها انس گرفتند. پس از مدتي ابراهيم عليهالسلام مجدداً براي ملاقات اسماعيل و هاجر به مكه آمد و چون جمعيت زيادي را در اطراف آنها ديد بسيار خرسند گرديد. اسماعيل چون بزرگ شد هريك از افراد قبيله «جرهم» يك يا دو گوسفند به او اهدا كردند و به اين ترتيب وسيله معيشت هاجر و فرزندش كاملاً تأمين شد.
هنگامي كه اسماعيل به حدّ بلوغ رسيد، خداوند فرمان تأسيس خانه كعبه را به ابراهيم عليهالسلام صادر كرد. ابراهيم عرض كرد: پروردگارا ! در چه نقطهاي آن را بنا كنم؟ خداوند فرمود در آن نقطهاي كه قبّهاي براي آدم نازل كرده بودم و آن قبّه تمام «حرم» را روشن كرده بود.
حضرت صادق عليهالسلام فرمود: قبهاي كه خداوند متعال براي آدم نازل كرده بود تا زمان نوح عليهالسلام همچنان برپا بود ولي در روزگار طوفان نوح عليهالسلام هنگامي كه آب روي زمين را فراگرفت خداوند آن قبه را به آسمان برد و «مكه» در آن جريان غرق نشد و به همين مناسبت «البيتالعتيق»؛ يعني «سرزمين آزاد شده از غرق» ناميده شد.
و وقتي ابراهيم را به تأسيس خانه كعبه مأمور ساخت، او نميدانست كه آن را در چه نقطهاي بنا كند تا اينكه خداوند جبرئيل عليهالسلام را مأمور كرد كه موضع خانه كعبه را با خطوطي معين كرد و پايههاي آن را از بهشت آورد و آن سنگي كه خداوند آن را براي آدم عليهالسلام فرود آورده بود، در ابتدا از برف سفيدتر بود اما هنگامي كه دستهاي كفّار آن را لمس كرد رنگ آن تغيير كرد و سياه گرديد.
ابراهيم عليهالسلام برحسب فرمان الهي براي ساختن خانه كعبه دست بهكار شد و اسماعيل سنگها را از «ذيطوي» حمل ميكرد و به او ميداد تا اينكه به مقدار 9 ذرع ديوارها را بالا برد از آن پس جبرئيل عليهالسلام ابراهيم عليهالسلام را به مكاني كه «حجرالأسود» در آن بود راهنمايي كرد و او آن را از آنجا بيرون آورد و در موضعي كه هماكنون در آن قرار دارد نصب كرد و براي آن از دو طرف يكي بهطرف مشرق و ديگري بهطرف مغرب در قرار داد و آن در كه بهطرف مغرب است «مستجار» ناميده ميشود.
بعد از آن از گياهان خوشبوي بيابان بر روي آن ريخت و هاجر گليمي را كه با خود داشت و در زير آن بهسر ميبردند، بر در آن آويخت. هنگامي كه ساختمان آن تكميل گرديد و بهپايان رسيد، ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام تصميم گرفتند كه مناسك حج را انجام دهند جبرئيل عليهالسلام روند «ترويه» كه هشت روز از ذيالحجه گذشته بود نازل گشت و به ابراهيم عليهالسلام گفت به همراه خود از مكه آب بردارد؛ زيرا در مني و عرفات آب وجود نداشت و لذا آن روز «ترويه» يعني «سيراب كردن» ناميده شد پس از انجام اعمال عرفات او ابراهيم را به «منا» آورد و او شب را در آنجا بهسر ميبرد و اعمالي را كه به آدم عليهالسلام راهنمايي كرده بود به ابراهيم عليهالسلام نيز نشان داد.
هنگاميكه ابراهيم عليهالسلام از ساختن كعبه فراغت يافت گفت: ...رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدا آمِنا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنْ الثَّمَرَاتِ....28
از كارهاي مهم و ماندني حضرت ابراهيم عليهالسلام در دوران زندگيش تجديد بنا (يا تأسيس) خانه خدا (كعبه) است كه اين امر مهم بهدست او و فرزندش اسماعيل عليهالسلام انجام گرفت. اين بخش از زندگي ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام از لحاظ تاريخي هم جاي هيچ انكاري نيست. داستان اين بخش از زندگي آندو حضرت در چند سوره قرآن گاهي با تفضيل بيشتر و گاهي بهصورت اشاره و گذرا مطرح گرديد.
اما در توراتِ موجود هيچ اشارهاي به اين قسمت از تاريخ زندگي حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام نشده و اصلاً چيزي در زندگي ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام در تورات كنوني بهعنوان تجديد يا تأسيس بناي كعبه مطرح نشد. البته ساختن مذابح و تقديم قربانيهاي سوختني در فواصل مختلف زندگي حضرت ابراهيم عليهالسلام آنهم در سرزمين كنعان مطرح و تكرار گرديده كه هيچ ربطي به بناي كعبه توسط آن حضرت ندارد.
اين بياعتنايي نويسندگان تورات نتيجه تعصب نژادي آنان است كه آنان را از گفتن و نوشتن حقايق باز داشته است و لذا وقتي آنها به فضايل اسماعيل عليهالسلام و آنچه كه مربوط به ايشان است ميرسند با بيتفاوتي و غرضورزي از كنار آن ميگذرند و حتي آن پيامبر خدا را بهعنوان مردي وحشي و مطرودِ پدر و همگان معرفي مينمايند!
اما قرآن كه كتابي است صددرصد آسماني و هرگز دست تحريف بهسوي آن دراز نشده و از اهداف نزول آن بيان حقايق در مورد پيامبران الهي و تنزيه و تطهير دامن آنان از تهمت و افترا و سخنان نارواي تحريفگران كتب آسماني است، ابراهيم خليل و اسماعيل عليهماالسلام را بهعنوان مجدِّدان بناي كعبه معرفي ميكند.
داستان تأسيس يا تجديد بناي كعبه توسط ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام در سورههاي «آلعمران» (آيات 96 و 97) و «حج» (آيات 26 و 27) بهصورت گذرا و اشاره بيان شده است. اما در سوره بقره با تفصيل بيشتر، آن هم با ذكر نام اسماعيل عليهالسلام در كنار نام حضرت ابراهيم عليهالسلام مطرح گرديده:
«و (بهخاطر بياوريد) هنگامي كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براي مردم قرار داديم و از مقام ابراهيم، عبادتگاهي براي خود انتخاب كنيد و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براي طوافكنندگان و مجاوران و ركوعكنندگان و سجدهكنندگان پاك و پاكيزه كنيد.»
و (به يادآوريد) هنگامي را كه ابراهيم عرض كرد: پروردگارا! اين سرزمين را شهر امن قرار ده؛ و اهل آن را ـ آنها كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورند ـ از ثمرات (گوناگون) روزي ده. گفت: (دعاي تو را اجابت كرد و مؤمنان را از انواع بركات بهرهمند ساختم؛) اما به آنها كه كافر شدند بهره كمي خواهم داد؛ سپس آنها را به عذاب آتش ميكشانم؛ و چه بد سرانجامي است!
و نيز (بهيادآوريد) هنگامي را كه ابراهيم و اسماعيل پايههاي خانه (كعبه) را بالا ميبردند؛ (و ميگفتند:) پروردگارا! از ما بپذير، كه تو شنوا و دانايي.
پروردگارا! ما را تسليم فرمان خود قرار ده؛ و از دودمان ما امتي كه تسليم فرمانت باشند (بهوجود آور) و طرز عبادتمان را به ما نشان ده و توبه ما را بپذير كه تو توبهپذير و مهرباني.
پروردگارا ! در ميان آنها پيامبري از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند؛ زيرا تو توانا و حكيمي.»29
قرآن و توراتِ موجود در اين جهت اتفاق دارند كه ابراهيم خليل عليهالسلام پس از آنكه در سن پيري صاحب فرزند پسري شده است، از سوي خداوند متعال مأمور گرديده كه فرزند خود را براي خدا ذبح نمايد. و اين در واقع آزموني بس بزرگ و سختي بود كه پدر و پسر ميبايست آنرا پشتسر نهند اما چون ابراهيم و اسماعيل عليهالسلام تمام وجودشان توحيد و تسليم پروردگار بود، از اين آزمون سخت سربلند بيرون آمدند و كاملترين درجه تسليم دربرابر خالق يكتا را در خارج تحقق بخشيدند.
قرآن و تورات در اين جهت هم متفق هستند كه اين فرمان خدا، فرمان آزمايشي بوده و هرگز ذبح فرزند تحقق خارجي پيدا نكرده است.
اما در اينكه فرمان ذبح در مورد كدام فرزند ابراهيم عليهالسلام بوده، قرآن با تورات اختلاف دارد؛ چرا كه از قرآن استفاده ميشود كه اين فرمان در مورد اسماعيل عليهالسلام بوده و او فرزند ذبيح ابراهيم عليهالسلام است؛30 اما تورات كنوني ميگويد اين فرمان در مورد اسحاق عليهالسلام بود. و ايشان فرزند ذبيح ابراهيم عليهالسلام لقب يافتند.31
باز اين مورد از مواردي است كه تعصب نژادي توراتنويسان، آنان را به تناقضگويي واداشته و از بيان حق منصرفشان كرده؛ چرا كه تورات ميگويد: «و واقع شد بعد از اين وقايع كه خدا ابراهيم را امتحان كرده، بدو گفت اي ابراهيم، عرض كرد: لبّيك. گفت: اكنون پسر خود را كه «يگانه» تو است و او را دوست ميداري؛ يعني اسحاق را بردار و بهزمين موريا برو و او را در آنجا بر يكي از كوههايي كه به تو نشان ميدهيم براي قرباني سوختني بگذران... چون بدان مكاني كه خدا بدو (ابراهيم) فرموده بود، رسيدند ابراهيم در آنجا مذبح را بنا نمود و هيزم را برهم نهاد و پسر خود اسحاق را بسته بالاي هيزم بر مذبح گذاشت. و ابراهيم دست خود را دراز كرده كارد را گرفت تا پسر خويش را ذبح نمايد. در حال فرشته خداوند از آسمان وي را ندا درداد و گفت: اي ابراهيم! اي ابراهيم! عرض كرد: لبيك. گفت: دست خود را بر پسر دراز مكن و بدو هيچ مكن زيرا كه الآن دانستم كه تو از خدا ميترسي، چون كه «پسر يگانه» خود را از من دريغ نداشتي... بار ديگر فرشته خدا به ابراهيم از آسمان ندا درداد و گفت: خداوند ميگويد به ذات خود قسم ميخورم چون كه اين كار را كردي و «پسر يگانه» خود را دريغ نداشتي... .32
در متن فوق سهبار واژه «پسر يگانه» تكرار گرديده، در حاليكه تورات تصريح دارد به اينكه اولين فرزند ابراهيم عليهالسلام اسماعيل عليهالسلام بوده و اسحاق حدود چهارده سال بعد، متولد شده است. بنابراين اگر فرمان ذبح در مورد اسحاق عليهالسلام باشد چطور با وجود اسماعيل عليهالسلام او يگانه پسر ابراهيم عليهالسلام خواهد بود؟! اين يك تناقض آشكار است.
بهعلاوه براساس تعاليم تورات فعلي خداوند براي نجات بنياسرائيل از دست مصريان (بهعنوان يك معجزه) تمام پسران ارشد مصريها و همچنين نخستزاده نر حيوانات آنان را هلاك كرده است، به همين دليل بنياسرائيل ميبايست نخستزاده نر حيوانات خود را براي خدا وقف و قرباني نمايند و براي نخستزاده پسر عوض بدهند.33
بهطور كلي مسأله نخستزادگي يك اصل مهم در تعاليم يهود است. براساس عقيده آنان نخستزاده اگر پسر باشد، بايستي خدمتگزار خداوند باشد.34
بنابراين فرمان ذبح بايد در مورد فرزند ارشد ابراهيم، اسماعيل عليهماالسلام باشد نه در مورد اسحاق.
اما در قرآن ـ همانطور كه اشاره شد ـ اسماعيل عليهالسلام بهعنوان فرزند ذبيح ابراهيم عليهالسلام مطرح شده است. قرآن بهدنبال بشارت تولد اسماعيل داستان ذبح را مطرح ميكند و پس از اين بشارت تولد اسحاق عليهالسلام را متذكر ميگردد؛ يعني بشارت تولد اسحاق پس از تولد اسماعيل عليهالسلام و ماجراي ذبح او به ابراهيم عليهالسلام داده شد. همانطور كه مكرر گفته شد از نظر تورات مسلم است كه تولد اسحاق عليهالسلام بعد از حدود چهارده سال از تولد اسماعيل عليهالسلام بوده است.35 بنابراين فرمان ذبح اسماعيل عليهالسلام در حدود سيزده ـ چهارده سالگي وي بوده است.36
به هرحال داستان ذبح فرزند در قرآن تنها در يك مورد در طي نه آيه بيان شدهاست:
«(ابراهيم گفت:) «پروردگارا! به من از صالحان [= فرزندان صالح] ببخش. ما او را به نوجواني بردبار و صبور بشارت داديم.
هنگامي كه با او به مقام سعي و كوشش رسيد گفت: پسرم! من در خواب ديدم كه تو را ذبح ميكنم، نظر تو چيست؟ گفت: پدرم هرچه دستور داري اجرا كن به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت.
هنگامي كه هردو تسليم شدند و ابراهيم جبين او را برخاك نهاد. او را ندا داديم كه اي ابراهيم آن رؤيا را تحقق بخشيدي ما اينگونه نيكوكاران را جزا ميدهيم.
اين مسلّماً همان امتحان آشكار است.
ما ذبح عظيمي را فداي او كرديم. و نام نيك او را در امتهاي بعد باقي نهاديم. سلام بر ابراهيم. اينگونه نيكوكاران را پاداش ميدهيم. او از بندگان باايمان ماست.
ما او را به اسحاق ـ پيامبري از شايستگان ـ بشارت داديم».37
قرآن و تورات علاوه بر اختلاف در مورد اينكه فرزند ذبيح اسماعيل عليهالسلام است يا اسحاق عليهالسلام در برخي جزئيات ديگر اين داستان هم اختلاف دارند. براساس آنچه كه در قرآن آمده، ابراهيم عليهالسلام با صراحت تمام ماجراي خواب و ذبح را با اسماعيل عليهالسلام درميان گذاشت و او هم بدون هيچ دغدغهاي اين فرمان را پذيرفت. اما در تورات ميگويد ابراهيم عليهالسلام تا لحظه آخر اسحاق عليهالسلام را از ماجرا آگاه نكرد و اين در حالي بود كه او ميخواست كه از جريان آگاه شود.38
به هرصورت داستان با آن صورتي كه در تورات آمده هيچ فضيلتي را براي آن حضرت اثبات نميكند. اما همين داستان به آن صورتي كه قرآن بيان كرده بيانگر فضيلتي بس بزرگ براي اسماعيل عليهالسلام است.
مورد اختلاف ديگر اين است كه براساس آيات قرآن ماجراي ذبح فرزند از سوي ابراهيم عليهالسلام در سرزمين مكه بوده؛ و اين اسماعيل بوده كه به سرزمين مكه هجرت كرده بود، اما در مورد اسحاق عليهالسلام تاريخ نقل نكرده كه او به مكه هجرت يا مسافرت كرده باشد.
ناگفته نماند كه برخي مفسران اهل سنت معتقدند كه فرزند ذبيح ابراهيم عليهالسلام همان اسحاق عليهالسلام است.39 و رواياتي هم در اين زمينه نقل شده است.40 و روايتي هم از پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله در اينباره نقل شده است.41
ولي اين مطلب درست نيست؛ زيرا اوّلاً: در همين سوره صافات بعد از نقل داستان ذبح فرزند از سوي ابراهيم عليهالسلام در آيه 112 ميخوانيم:
وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيّا مِنْ الصَّالِحِينَ.
«ما او را به اسحاق ـ پيامبري از شايستگان ـ بشارت داديم.»
اين تعبير نشان ميدهد كه بشارت به تولد اسحاق عليهالسلام بعد از ماجراي ذبح فرزند و بهخاطر فداكاريهاي ابراهيم عليهالسلام به ايشان داده شد. بنابراين، مسأله ذبح ربطي به اسحاق عليهالسلام ندارد.
ثانياً: قرآن در موردي ديگر ميگويد: ما به ابراهيم تولد اسحاق و از پس او تولد يعقوب ـ فرزند اسحاق ـ را بشارت داديم.42
بنابر اين چطور ممكن است خدا ابراهيم عليهالسلام را با فرمان به ذبح اسحاق مورد امتحان قرار دهد در حاليكه قبل از تولد اسحاق عليهالسلام به او خبر داد كه او ميماند و فرزندي بهنام يعقوب عليهالسلام از او متولد ميگردد؟!
ثالثاً: دربرابر رواياتي كه ميگويد ذبيح اسحاق عليهالسلام است روايات زيادي وجود دارد كه ميگويد ذبيح همان اسماعيل عليهالسلام است. و اين دسته از روايات، با ظاهر آيات هم موافق هستند. اما روايات دسته اوّل چون مخالف ظاهر قرآن و موافق با متن توراتِ موجود ميباشد، قاعدتاً بايد از اسرائيليات و محصولات يهود و يا كساني كه تحت تأثير آنها بودند، باشد.
اينك چند نمونه از رواياتي كه ميگويد ذبيح لقب اسماعيل عليهالسلام است نه اسحاق عليهالسلام :
1 ـ از پيامبر گرامي اسلام صلياللهعليهوآله نقل شده كه فرمود: «اَنَا ابْنُ الذَّبِيحَين؛ «من فرزند دو ذبيح هستم.»43
و مراد از دو ذبيح يكي «عبداللّه» پدر آن حضرت است كه «عبدالمطلب» (پدرعبداللّه) نذر كرده بود كه او را در راه خدا قرباني كند اما به فرمان خدا يكصد شتر فداي او قرار داده و او را ذبح نكرد.
و ديگر «اسماعيل» چرا كه مسلم است كه پيامبر اسلام صلياللهعليهوآله از فرزندان اسماعيل عليهالسلام است نه از فرزندان اسحاق عليهالسلام .
2 ـ و در دعايي كه از علي عليهالسلام از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله نقل شده، ميخوانيم: «يا مَن فَدا اسماعيل من الذبح»؛ «اي كسي كه فدايي براي ذبح اسماعيل قراردادي.»44
3 ـ از امام رضا نقل شده كه فرمود: «لَو عَلِمَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ شَيئاً اَكْرم مِنَ الضّأْن لفدا به اسماعيل»؛ «اگر حيواني بهتر از گوسفند پيدا ميشد خدا آن را فديه اسماعيل قرار ميداد.»45
بنابراين فرزند ذبيح ابراهيم عليهالسلام اسماعيل عليهالسلام است نه اسحاق عليهالسلام .
توراتِ موجود كه درواقع يك كتاب تاريخي است و هيچ شباهتي با قرآن ندارد، در قصص پيامبران بيشتر به جزئيات و چيزهايي كه دانستن يا ندانستن آن چندان تفاوت ندارد ميپردازد. ذكر سلسله نسب، تاريخ تولد، ازدواج، تعداد و نام فرزندان، مسافرتها و احياناً نوع شغل و حرفه و تاريخ وفات و... بخش مهمي از قصص پيامبران در تورات را تشكيل ميدهد. به همين جهت تورات راجع به حضرت اسماعيل عليهالسلام ميگويد: وي دوازده فرزند داشته و نام تكتك آنها را ذكر ميكند و ميگويد: آنان از «حَوِيله» تا «شور» كه مقابل مصر به سمت «اشّور» واقع است، ساكن بودند. و مدت عمر آن حضرت را صد و سي و هفت سال ذكر ميكند.46
اما قرآن در بيان قصص پيامبران به جزئيات زندگي آنها و چيزهايي كه در تربيت و هدايت بشر دخيل نيست نميپردازد و لذا طبيعي است كه چيزي راجع به مدت عمر حضرت اسماعيل عليهالسلام و ديگر پيامبران الهي در قرآن وجود نداشته باشد. اما در منابع اسلامي آمده است كه مدت عمر حضرت اسماعيل صدوسي سال بوده و مدفن ايشان همان منزلش (حجر اسماعيل عليهالسلام ) ميباشد.47
1 ـ در سوره مريم آيه 54 آمده است: «و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن كه او در وعدههايش صادق بود و رسول و پيامبري (بزرگ) بود». اما ميان مفسران اختلاف است كه آيا ايشان اسماعيل فرزند ابراهيم عليهالسلام است يا اسماعيل فرزند «حزقيل»؟ اكثر مفسّران گفتهاند ايشان همان اسماعيل فرزند ابراهيم است؛ اما برخي ديگر (مانند علامه طباطبايي) گفتهاند كه ايشان اسماعيل فرزند حزقيل است. بهلحاظ اختلافي بودن، اين مورد را بهحساب نياورديم. در اينباره به تفسير الميزان، ج14، ص63 و مجمعالبيان، ج6، ص800 مراجعه شود.
2 ـ صافات: 101 ؛ در ميان همه پيامبران الهي تنها اسماعيل عليهالسلام و پدرش ابراهيم عليهالسلام (توبه: 114 و هود: 75) در قرآن از سوي خداي سبحان به وصف «حليم» ياد شدند.
3 ـ ابراهيم: 37
4 ـ بقره: 127 ـ 125
5 ـ صافات: 107 ـ 101
6 ـ ص : 48
7 ـ انبياء: 85 و 86
8 ـ بقره: 136، آلعمران: 84 و نساء: 163
9 ـ انعام: 86
10 ـ آل عمران : 67
11 ـ سفر پيدايش 17 : 21 ـ 18
12 ـ همان 21 : 10 ـ 12
13 ـ سفر تثنيه 21
14 ـ قاموس كتاب مقدس (واژه نخستزاده).
15 ـ سفر تثنيه 21: 15 ـ 17
16 ـ سفر پيدايش 16 : 12
17 ـ اسماعيل در لغت بهمعناي «مسموع از خدا» است. (قاموس كتاب مقدس).
18 ـ سفر پيدايش 16 : 16
19 ـ ابراهيم : 39
20 ـ صافات : 100
21 ـ سفر پيدايش 16 : 16 و 21 : 5
22 ـ صافات : 101 ـ 99
24 ـ اين بخش از تورات با بخش ديگر آن (باب 16 فقره 16 و باب 21 فقره 5) متناقض است؛ زيرا آنچه كه از آن بخشها استفاده ميشود، اين است كه در وقت اخراج اسماعيل و هاجر از خانه ابراهيم، اسماعيل سنش بيش از چهارده سال بوده است. اما از اين بخشها استفاده ميشود كه اسماعيل در اين زمان كودكي بيش نبوده است. در ترجمههاي عربي كتاب مقدس، بهجاي واژه «پسر» واژه «صبي» بهچشم ميخورد. در منابع اسلامي هم آمده كه اسماعيل در همان اوان طفوليت در مكه اسكان داده شد.
25 ـ سفر پيدايش 21 : 21 ـ 9، براساس آنچه كه در منابع اسلامي آمده است اسماعيل عليهالسلام زني از ميان قبيله جُرهم كه ساكن مكه شده بودند برگزيد. و فاران همان مكه است. در اين زمينه مراجعه شود به ترجمه، شرح و نقد سفر پيدايش تورات از علي قلي جديدالاسلام، ص374 و 385
26 ـ ابراهيم: 37، در اينكه اين دعاي ابراهيم عليهالسلام در قبل از بناي كعبه بوده يا بعد از بناي آن، بين مفسّران اختلاف است. مراجعه شود به الميزان و مجمعالبيان (ذيل آيه).
27 ـ چون كلمه «زم» در لغت عرب بهمعناي بستن آمده است.
28 ـ ترجمه تفسير مجمعالبيان، ج2، صص57 ـ 5. اصل اين روايت در تفسير قمي (ج1، صص71 ـ 69) آمده است.
29 ـ بقره: 129 ـ 125
30 ـ صافات: 107 ـ 101
31 ـ سفر پيدايش 22 : 1 ـ 17
32 ـ سفر پيدايش 22 : 1 ـ 16
33 ـ سفر خروج 13 : 10 ـ 16
34 ـ قاموس كتاب مقدس (واژه نخستزاده).
35 ـ تورات ميگويد: ابراهيم عليهالسلام هشتاد و شش ساله بود كه اسماعيل عليهالسلام متولد شد. (سفر پيدايش 16 : 16) و در نودونهسالگي بشارت تولد اسحاق عليهالسلام به او داده شد. (سفر پيدايش 17 : 1 و 16) و در صدسالگيِ ابراهيم عليهالسلام اسحاق عليهالسلام متولد شد. (سفر پيدايش 21: 5).
36 ـ در برخي روايات فاصله بين بشارت به تولد اسماعيل عليهالسلام و بشارت به تولد اسحاق پنج سال ذكر شده است؛ نورالثقلين، ج4، ص421، حديث 76
37 ـ صافات: 112 ـ 100
38 ـ سفر پيدايش 22 : 6 ـ 10
39 ـ تفسير طبري (جامعالبيان)، ج10، ص507 و نيز تاريخ طبري، ج1، ص263
40 ـ نورالثقلين، ج4، ص422، ح82 و تفسير طبري، ج10، ص510
41 ـ تفسير طبري، ج10، ص510
42 ـ هود : 71
43 ـ نورالثقلين، ج4، ص419، ح67
44 ـ همان، ص421، ح74
45 ـ همان، ص422، ح79 و 80
46 ـ سفر پيدايش 25: 13 ـ 19
47 ـ الحج والعمرة في الكتاب و السنة، ص106 و 107